بهترین ها و جدیدترینها
از تمامي موضوعات بازديد كنيد.با تشكر. نظر يادتون نره!
 
 
یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:, :: 12:36 ::  نويسنده : بهنام

دنیایی پر از سیاهی ، چیزی نشد نصیبم جز تباهی !

بازی های عاشقانه ، انواع قلبها ، یکی شکسته و یکی به انتظار پوچی نشسته

حرفهای تکراری ،  این تنها صداقت است که از آن بیزاریم

سخت است قدم برداشتن در راه عشق ،

صدها قدم برداشتیم و این شد یک تصویر زشت

تصویری سیاه و سفید ، طعم تلخ عشق را تنها آن دلشکسته چشید

نمیفهمیم و آغاز میکنیم ، پایانش پیداست و باز هم هوس پرواز میکنیم

 صدایی زیباتر از صدای سکوت نیست ،

در این دنیا دلی عاشقتر از یک دل تنها نیست

به دنبال یک بازی زیبا ، رنگ دلها همیشه سیاه ، من با بقیه فرق دارم تا آخرش بیا....

وعده ی دروغ ، لحظه هایی شلوغ، تپشها تندتر ،

بیقراریها بیشتر ، نمیگذرد این ساعتهای نفسگیر!

پاسخی نمیشنوم ، به خواب نمیروم ، و باز هم شب زنده داری و بی تابی ،

برای کسی که ارزشی برایم قائل نیست ،

برای کسی که دلش در کنارم نیست ، برای کسی که نمیفهمد ، نمیداند ، نمیبیند!

همه چیز پر از دروغ ، باز هم می آید آن غروب...

به انتظار چه کسی نشسته ای؟ باز هم هوس عاشقی کرده ای؟

آغوشت را به همه کس دادی و در آغوش همه کس خوابیدی ...

گرمای تنت برای همه شد و سردی اش برای خودت،

نجابتت را فدا کردی در راه دلت...

باز هم باید بشنوی حرفای تکراری ، باور کنی و فکر کنی دلت اینبار نخواهد شکست !

از این فکرها نکن ، مثل من حرف همه کس را باور نکن،

همه مثل همند شک نکن،بیش از این زندگی ات را به پای این و آن تباه نکن!  



یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:, :: 12:34 ::  نويسنده : بهنام

 

رفتی ؟ بی خداحافظی؟ فکر دلم نبودی که بی تو عذاب میکشد؟

فکر من نبودی که بی تو زندگی برایم جهنم می شود؟

مگر یادت نیست حرفهای روز آشنایی مان را؟

مگر قول ندادی همیشه با من بمانی و مرا تنها نگذاری؟

تو که اینک مرا تنها گذاشتی ، تو که بر روی قلبم پا گذاشتی

چه زود فراموشم کردی ، مرا آواره کوچه پس کوچه های شهر بی محبتی ها کردی

مگر نمیدانستی بعد از تو دلم را به کسی نمیدهم؟

مگر نگفته بودم عاشق شدن یک بار هست و دیگر عاشق کسی نمیشوم؟

مگر نگفته بودم اگر عاشقی هیچگاه مرا تنها نمیگذاری

پس تو عاشقم نبودی ، همه حرفهایت دروغ بود ،

عشقی در دلت نبود ، سهم من از با تو بودن همین بود!

باورم نمیشود رفته ای و بار سفر را بسته ای

دلم به تو خوش بود ، چه آرزوهایی با تو داشتم ،  

نمیدانی که شبها یک لحظه هم خواب نداشتم

رفتی و من چشمهایم خیس شد روزهای زندگی ام نفسگیر شد

رفتی ؟ بدون یک کلام حرف گفتنی!

کاش میگفتی که دیگر مرا نمیخواهی و بعد میرفتی ،

کاش میگفتی از من متنفری و بعد مرا تنها میگذاشتی ،

کاش میگفتی عاشقم نیستی و جایی در قلبم نداری و بعد میرفتی !

چرا بی خبر رفتی؟ 



یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:, :: 12:32 ::  نويسنده : بهنام

 

گفتی دوستت دارم و دلم لرزید

گفتم به عشق تو زنده هستم و دلت راز دلم را فهمید

گفتی مال توام ، گفتم بدجور گرفتار توام

بگو از احساست تا بگویم از لحظه های عاشقی مان

بگو از حال و هوای قلبت تا بگویم از خاطره های شیرینمان

گفتی همیشه به یاد توام ، گفتم هنوز هم خیره به عکسهای توام

گفتی سحر شده و هنوز به عشقت بیدارم ،

گفتم از سر شب تا حالا از دلتنگی ات بیمارم

بگو از آن حرفهای عاشقانه ات تا بگویم که آرامم ،

تا بگویم به هوای بودنت است خوشحالم

گفتی نفسهایم عطر حضور تو را میدهد ،

گفتم که قلبم به عشق در کنار تو بودن همچنان میتپد

گفتم یار توام ، همیشه و همه جا در کنار توام ،

گفتی یاد توام ، اگر هم نباشی باز هم درگیر انتظار به تو رسیدنم

گفتی می آیم فردا ، گفتم میمیرم تا فردا ،

طاقت ندارم حالا بیا در کنارم ، من آن آغوش گرمت را میخواهم ....

تو را تا ابد اینجا میخواهم ، که همیشه بمانی ،

همیشه همینجا دستان مرا بخواهی

که بگیری دستانم را ، بفشاری هر دوی آن را ،

بگویی همیشه میمانی ، هیچگاه غزل رفتن را نمیخوانی

گفتی دوستت دارم و دلم لرزید ،

چشمانم جز قطره های اشک در چشمانت چیزی را ندید،

هیچکس جز من و تو این راز عاشقانه را نفهمید!

چه کهکشان زیباییست راه نگاه تو ، چه زیباست این دنیای عاشقانه ی تو ،

چه خوشبختم از اینکه تو را دارم ....

اینبار هم تو گفتی دوستم داری و دو تا به نفع تو ،

دلم دیوانه شده از دست محبتهای تو! 



یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:, :: 12:31 ::  نويسنده : بهنام

 

از همه گذشتم به خاطر تو ،  

چشمهایم را بر روی همه بستم به عشق چشمهای تو

دیگر قلبم را به کسی ندادم به هوای داشتن یکی مثل تو

گفتم حالا که عهدی بستم و عهدی با من بستی ،

وفادار بمانم و عشقم را به تو ثابت کنم

گفتم حالا که دوستت دارم و تو نیز گفته ای که مرا دوست داری  

تا نفس دارم با تو بمانم

روزها گذشت... روز و شبم با عشق و محبت های پوچت گذشت

من میگفتم از رویاهایم ، تو میخندیدی به آرزوهایم!

درد دلهای بی جواب ، چند شب است نیامده به چشمهای خواب ،

عشق اینگونه جواب مرا داد ، تو به من پشت کردی و

همان دلخوشی های پوچت، زندگی ام را بر باد داد!

روزی آمد که دیدم دستت درون دستهای کسی دیگر است ،

قلبت مال من نیست و در کمین بیچاره ای دیگر است ،

قلبت شلوغ شده و زندگی ات تباه ،

نمیدانم چرا تو آمدی و مرا شکستی ، من که نکرده بودم گناه!

تو لایقم نبودی ، حالا دیگر بی ارزشتر از آنی که حتی لحظه ای به تو فکر کنم ،

برو که نمیخواهم فکرم را حتی با خیال بی خیالی تو خراب کنم!

این را نوشتم نه به خاطر اینکه به یادت هستم ،

خواستم بگویم که بدون تو اینک خوشبخترین عالم هستم

خواستم بگویم که قلبم مال یکی است که حتی  

یک تارموی او را هم با یکی مثل تو عوض نمیکنم،

تمام دنیا را به من بدهند او را ترک نمیکنم،

او جایش تا ابد در قلب من است ، هیچگاه به عشقش شک نمیکنم ....

یک روز میرسد قلبت را میشکنند ، تنها میمانی ، پشیمان میشوی ،

در به در کوچه و خیابان میشوی و در حسرت روزهای با من بودن میمیری....

 



یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:, :: 12:30 ::  نويسنده : بهنام

 

میخواستمت اما رفته بودی ، آمدم ببینمت اما دیگر نبودی...

نه میتوانم دل ببندم با دلی شکسته ، نه میتوانم بروم با این پاهای خسته...

چشمانم پر از نیاز ، قلبی پر از دلتنگی ، زندگی مانده و یک عالمه خاطره

خاطره هایی که کاش همچو عشقمان میسوخت ،

اگر نیستی ، اگر مرا تنها گذاشته ای و رفتی دیگر چه سود دارد

خاطره هایی که از تو در دلم جا مانده؟

عذابم میدهد ، دلتنگم میکند ،

حالا که نیستی دیگر دلم لحظه شماری نمیکند

میخواستمت اما رفته بودی...

این هوایی که در آنم هوای مسمومیست ، مرا از پای در می آورد

یک هوای پر از دلتنگی ، نیست در آن کسی که آرامم کند،

 نیست کسی که مرا درک کند!

 یخ زده آتش عشقمان ، کجاست آن قول و قرار های دیروزمان ،

کجاست آنهمه مهر و وفا ، چه صبری داده ای به من ای خدا !

به بیراهه میروم ، به دنبال سایه ی خودم میروم ،

هر چه میروم به او نمیرسم!

سرگردان و بی قرارم ، نمیخواهم از یک عشق پوچ بمیرم!

وقتی شکسته ای بال مرا برای پرواز ،

وقتی دادی یک عالمه غم به این دل پر از نیاز

وقتی مرا در حسرت گذاشتی ،مرا در این طوفان پر از درد تنها گذاشتی ،

چرا باید هنوز هم به تو فکر کنم؟

تویی که گذشتی از من و احساسم ، دیگر نمیروم تا به تو برسم!

 همینجا میمانم ، خاطره هایت را همینجا که مانده ام خاک میکنم ،

برای همیشه فراموشت میکنم ،

تو هم مثل همه ، همه آمدند ، شکستند ، رفتند !

مثل همه بیماری ، هیچ درکی از احساس نداری ،

قدر دل بی وفای خودت را هم نمیدانی!

همان بهتر که رفتی... 

 



یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:, :: 12:29 ::  نويسنده : بهنام

ای که تو با چشمهای نازت ، دیوانه کردی قلبم را ،

نگاهی هم به قلب من بینداز

ای که تو با ناز نگاهت ، دیوانه کردی چشمانم را ،

حس کن هوای نفسهایم را ...

ای که تو با دستان گرمت ، به آتش کشیدی دستان سردم را ،

مرا  در میان خودت بگیر ، مرا بسپار به آغوشت ، رهایم کن در آغوشت،

از همه چیز خلاصم کن، بگذار لحظه ای رویایی شوم...

ای که تو دیوانه کرده ای دل عاشقم را ،

در این حال جنونم ، تویی تمام جانم ، قبله راز و نیازم ،

ای که تو با چشمهای نازت ،

مرا از آن حال به این هوای عاشقی برده ای

ای که بدون تو هیچم ، لحظه ای نباشی پوچم،

خالی از عشق و محبت ، خالی از وفا و عادت...

ای که بدون تو حتی برای خودم هم نمیتوانم زندگی کنم ،

منی که مدتهاست برای تو زندگی میکنم

ای که بدون تو نفس در سینه نیست ،

منی که مدتها به عشق تو نفس میکشم ....

ای که بدون تو زندگی برایم بی معناست ،

منی که از تو یاد گرفته ام رسم زندگی را....

دست خودم نیست حالم ، بدون تو بازی زندگی را میبازم ،

ای که تو هستی پلی عبور از دره ی بی وفایی ها...

رهایم نکن، مثل همیشه که مرا درک میکردی ،

احساسم کن ، مثل همیشه که دوستم داشتی ، عاشقم کن ،

مثل همیشه که بودی ، مرا تا پایان راه همراهی کن، که تنها نباشم ،

جدا از تو و با غمها نباشم ، خودم باشم و خودت ،

بوسه میزنم بر روی گونه هایت ،

خیالم راحت است ، قلبم با تو دیگر تنها نمیماند....   



یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:, :: 12:27 ::  نويسنده : بهنام

 

کاش عاشقت نبودم  ، که اینگونه بسوزم به پایت ،

که اینگونه بمانم در حسرت دیدارت

کاش عاشقت نبودم که عذاب بکشم ،

تمام دردهای دنیا را بر دوش بکشم...

که شبهایم  را با چشمان خیس سحر کنم،

روزهایم را با دلتنگی و انتظار به سر کنم

کاش عاشقت نبودم که اینگونه دلم سوخته نباشد ،

در هوای سرد عشقت افسرده نباشد

 کاش عاشقت نبودم که اینک تنها باشم ،

تو نباشی و من پریشان باشم ،

تو نباشی و من دیوانه و سرگردان باشم...

کاش عاشقت نبودم که اینک لحظه هایم بیهوده بگذرد ،

فصلهایم بی رنگ بگذرند ،تا حتی دلم به خزان نیز خوش نباشد...

تقصیر خودم بود که هوای عاشقی به سرم زد ، تا خواستم فرار کنم ،

عشق تیر خلاصش را به بال و پرم زد ،

تا خواستم دلم را پشیمان کنم ، دلم ، دل به دریا زد....

دل به دریا زد و بدجور غرق شد ، همه امیدهایم زیر آب محو شد....

کاش عاشقت نبودم که اینک از دست تو ناله کنم ،

شب و روز دلم را سرزنش کنم ....

قلبم میلرزد ، تمام وجودم تمنای آغوشی را میکند که آن آغوش

رویاییست که گاهی فکر میکنم رسیدن به آن محال است

چشمانم دیگر از اشک ریختن سویی ندارند ،

چشمانی که تمام لحظه ها انتظار این را میکشند که به دیدار چشمان تو بیایند

کاش عاشق دل بی وفایت نبودم ، بی نیاز بودم ،

مثل خودت بیخیال بودم ، کاش مهم نبود برایم بودنت ،

دیگر احساس نیاز نمیکردم در تمام لحظه های نبودنت !



یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:, :: 12:25 ::  نويسنده : بهنام

یادت باشد که مرا آرزو به دل گذاشتی ، مرا در حسرت همه چیز گذاشتی...

وقتی دیدنت از آن دور دستها نیز آرزوی من است ، نگاه به چشمانت را در خواب میبینم

یادت باشد که مرا بدجور به انتظار گذاشتی،

در آن ساحل عاشقی آنقدر منتظرت نشستم که سرزمینم به وسعت یک کویر شده ،

دلم خشک خشک تشنه ی قطره ای محبت شده

یادت باشد که پا گذاشتی بر روی همه چیز ، فکر کنم دیگر دلت در فکر و خیال من نیست

یادت باشد که یادم نرفته حرفهایت ،

آن همه قول و قرار های عاشقانه نیز که جای خودش ، بماند!

یادت باشد آن روز ، همان دیروز ، گفتی تا امروز مال هم میمانیم ، همدیگر را تنها نمیگذاریم ،

چه خوش خیال بودم ، فکر فردا نبودم ،

دیروز را میدیدم که عاشقانه با منی ، نمیدانستم روزی از دلم ، دل میکنی

یادت باشد که نرفته از یادم گذشته ها را ، کارم شده فکر کردن و افسوس خوردن ،

خیلی سخت است در اوج عاشقی از عشق مردن...

خیلی سخت است غنچه عشق در قلبت بشکفد و همان لحظه پر پر شود ،

لحظه پژمرده شدنش را با چشمهای خودت ببینی

و بفهمی آن گل مال تو نبوده ، با هوای قلب تو سازگار نبوده....

یادت باشد که دلخوشی هایت مرا به اوج برد ،

یادت نرود که مرا با دستهای خودت رها کردی به جایی که دیگر خودت نیستی ،

جایی که باور ندارم دیگر مال من نیستی ....

یادت باشد همه چیز را ، فردا نیایی بگویی به یاد ندارم چیزی را ،

یادت باشد که یادم نرفته بی وفایی هایت ، میدانستم شاید روزی قلبت با دلم راه نیاید..... 

 

 



یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:, :: 12:24 ::  نويسنده : بهنام

 

اگر نفسی در سینه است ، تو خودت میدانی برای تو نفس میکشم

برای تویی که تمام وجودم هستی ،

تویی که به خاطرت گذشتم از همه چیز ، بی تو جای من در اینجا نیست

تمام قلبم خلاصه میشود در عشق تو ،

تمام نگاهم فدا میشود در عمق چشمان تو ،

بی وفا نشده ام که روزی دل بکنم از دنیای عاشقانه تو

دنیایی که درونش آرامم ، تا تو باشی من نیز تنها با تو میمانم ،

تا با هم برسیم به آرزوهایمان، تا نشود حسرت رویاهایمان

اگر نفسی در سینه است ،

تو هستی که بودنت برایم زندگی دوباره است

در این لحظه و همه لحظه ها ، در اینجا و همه جا تو هستی در خاطرم ،

تا چشم بر روی هم گذاشتم فهمیدم که بدجور عاشقم!

چون در همان لحظه که چشمانم را بسته بودم باز هم تو را دیدم که میدرخشی برایم...

میشود از نگاهت احساس کرد که تو چقدر با وفایی ، قدر دلم را میدانی ،  

هیچگاه تنهایم نمیگذاری،

از این احساس بود که احساست کردم ، تو را دیدم و درکت کردم ،

تا اینکه دلم عاشقت شد ، دلم به لرزه افتاد و دنیا ، شاهد این عشق بی پایان شد....

من همه احساستم برای تو است ، ای با احساس من ،

همه وجودم مال تو است ، برای تو که تمام وجودم هستی ....

بیا تا همچنان برویم ، این راه مال من و تو است ،

بیا تا با هم بدویم تا برسیم به جایی که تنها من و تو باشیم ،

جایی که سکوت باشد و تنها صدای نفسهایمان ...

لحظه ای حس کن این رویای عاشقانه مان...



یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:, :: 12:21 ::  نويسنده : بهنام

 

راه خودت را برو ، کاری به کار دلم نداشته باش

بیش از این مرا خسته نکن ، مرا بازیچه آن قلب نامهربانت نکن

دیگه طاقت ندارم ، صبرم تمام شده و دیگر نای اشک ریختن ندارم

ماندم و باور نکردی ، ماندی و در حقم بی محبتی کردی ، رفتی و شکستم

دوباره آمدی و من شکسته لحظه ای شکفتم ،

دوباره پرپرم کردی ، ریشه ام را از جا کندی و راحتم کردی....

نه خودت را میخواهم ، نه خاطره هایت را ، برو که عشقت را گذاشتم زیر پا

گرچه هنوز برای دلم عزیزی ، گرچه گهگاهی هوس بودنت را میکنم ،

به سراغم نیا که دوباره  دلم را نفرین میکنم

راه خودت را برو ، بی خیال من شو ،

نه قلبم به درد تو میخورد نه احساسم ،اگر بازی را شروع کنم دوباره میبازم

دیگر عشقت برایم رنگ و رویی ندارد ، آغوشت را باز نکن که جز هوس لذتی ندارد...

نه افسوس گذشته را میخورم ، نه حسرت آینده را ،

دلم میسوزد که چرا قلبم را فدا کردم در این راه

 راهی که مال من و تو نبود ، اگر هم خودم خواستم ، جنس تو از عشق نبود ،

اگر عاشقت شدم اشتباه از قلب ساده ام بود...

بعد از اینهمه بی وفایی هایت ، دیگر به دنبال چه هستی ،

با چه زبانی بگویم ، تو آن کسی که من میخواهم نیستی ،

نیستی که دلم را آرام کنی ، نیستی که در هوای سرد دلتنگی ها مرا گرم کنی..

نه دیگر بودنت را نمیخواهم ، التماس نکن که دیگر نمیمانم!    

 

 



یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:, :: 12:8 ::  نويسنده : بهنام

 

دیگرهیچ نمی شنوم
نه صدای گامت را
نه نغمه ی صدایت را
هیچ نمی شنوم
نه صدای ققنوس را
و نه صدای پرنده رامیانِ باغچه ی تنها
تنها سکوت استزمزمه ی فواصلِ ثانیه در خلوتِ حیاطِ
بی تودیگر هیچ نخواهم شنید
من کَر شده ام در هیاهوی بی صدای احساس
و در جستجوی کالبدِ بی مکان…
اینجابی طنین است جنجالِ حضوردر خیال
و آرزوبه تمنای دریافتِ آزادی



یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:, :: 12:7 ::  نويسنده : بهنام

 

اما من میگم……

ژاپنی ها میگن : “عشق ساکت است اما اگر حرف بزند از هر صدایی بلندتر است کره‌ی جنوبی میگن: “عشق یعنی ترس از دست دادن تو !” ایرانی ها میگن : “عشق سوء تفاهمی است بین دو احمق که با یک ببخشید تمام میشود اما من میگم………..

تو هم درد مرا درمان نخواهی کرد میدانم /فقط ارامشم را می دهی بر باد می دانم/علارغم تمام لحظه

های اشناییمان/تو هم روزی نخواهی کرد از من کرد یاد می دانم 



یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:, :: 12:5 ::  نويسنده : بهنام

 

انتظار واژه ی غریبی است …

واژه ای که روزها یا شایدم ماههاست که با آن خو گرفته ام.

که چه سخت است انتظار

هر صبح طلوعی دیگر است بر انتظارهای فرداهای من!

خواهم ماند تنها در انتظار ت

چرا نوشتم در برگ تنهاییم برای تو، نمیدانم؟

شاید روزی بخوانند بر تو، عشق مرا …

می دانم روزی خواهی آمد، می دانم …

گریان نمی مانم، خندانم!

برای ورودت ای عشق.

وقتی که به یادت می افتم، به یاد خاطراتت …

نامه هایت را مرور می کنم، یک بار … نه … بلکه صد بار

وجودم را سراسر عشق فرا می گیرد … 



یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:, :: 12:4 ::  نويسنده : بهنام

 

به غم کسی اسیرم که ز من خبر ندارد

عجب از محبت من که در او اثر ندارد

غلط است هر که بگو ید دل به دل راه دارد

دله من ز غصه خون شد دله او خبر ندارد

باز هم آغازی دوباره که همه میدانیم پایانی به دنبال دارد، باز هم سلامی دوباره که همه

میدانیم آخر خداحافظی اشکانمان را جاری می کند و این ما هستیم که همواره در تردید و

ترسی همیشگی از روزها و شب ها زندگی می کنیم …

ترسی از جدایی!!!



یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:, :: 12:3 ::  نويسنده : بهنام

 

ببین من عاشق را ….

ببین که چگونه عاشقانه در پی تو هستم….

ببین که چگونه شب و روز به یاد تو هستم و تنها آرزویم رسیدن به تو است….

لحظه ای به من نظری بینداز ….

ببین که تنهاتر از من هیچ تنهایی نیست ، مرا باور کن ، تنها تویی در قلب تنهایم!

این قلب تنها ، لحظه به لحظه به یاد تو هست…

ببین مرا که از همه عاشقترم ، عاشق تو و آن قلب مهربانت ….

از همه دیوانه تر منم ، این منم که دلم میخواهد و آرزو دارم تو برای من باشی !

دلم میخواهد تا ابد برای من باشی و تنها عشق جاودانه ام باشی ….

در میان اینهمه عاشقان لحظه ای نیز به من نگاه کن ….

یک لحظه به من نگاه کن تا ببینی از همگان مجنون ترم…

مجنون تو ، مجنون آن چشمهای زیبایت ، دیوانه آن قلب پاکت….

بیا با هم عاشقترین باشیم ، در میان همگان صادق ترین باشیم….

ببین من دلشکسته را که شب و روزم یاد تو و ذکر نام تو است ….

مرا باور کن ، این عشق مرا گرچه حقیر است ولی باور کن….

باور کن که همین عشق حقیر ، پاکترین و واقعی ترین عشق روی زمین است…

با اینکه میدانم نگاهت به سوی کسی دیگر است ، بیا و لحظه ای نیز نگاه به من کن!

نگاه کن تا بفهمی عاشق واقعی کیست !

او که تو را از همه بیشتر دوست دارد و تنها آرزویش رسیدن به تو است منم!

او که رسیدن به تو را برابر با خوشبختی میبیند منم !

او که میخواهد بعد از رسیدن به تو دنیا را به نامت کن منم !

این منم که عاشقم ، لحظه ای به من عاشق نظری بینداز ….

به خدا خیلی دوستت دارم و یک لحظه نیز طاقت ندارم قلبت برای کسی دیگر باشد!

آرزو دارم آن قلب مهربان و پاکت برای منی باشد که تو تنها آرزویش هستی !

فقط یک بار بگو که برای منی ،تا یک عمر احساس خوشبختی کنم !

فقط یک لحظه برای من باش ، تا یک عمر امیدوارانه و عاشقانه به عشق تو زندگی

کنم!باور داشته باش که خیلی دوستت دارم ، تنها کافیست لحظه ای مرا باور کنی !

بیا با من باش تا غروب زندگی ام به پایان برسد و سپیده عشق در قلبم طلوع کند!

بیا با من باش تا سپیده آخر ….. لحظه ای که میفهمی از عشقت مرده ام!



یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:, :: 12:1 ::  نويسنده : بهنام

 

شب بود و عشق نظری بر ما کرد

در دل خامش ما شمعی بر پا کرد

روشنی دل من از بر اوست

او که در لحظه ی افتادن مرا برجا کرد

عاشقان،عشق مگر چیست؟

بنگرید بر من رخساره سیه

در بر اعیان پرو بال سفید

جز من هیچکس عاشق نیست!

دل اگر با تو بود،

مخزن اسرار پر از رنج نبود.

بی شک شاد می بود،

اگر خانه ی غمگین پر از درد نبود.

منتظر چشم بر در دوختم

در غیابش چو پروانه سوختم

آمد و رفت،مرا هیچ نگفت!

من ز این بازی چیزها آموختم 



یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:, :: 12:0 ::  نويسنده : بهنام

 

عاشقان را دوست دارم به خاطر اینکه معنی عشق را می دانند.

عاشقان را دوست دارم به خاطر اینکه به زندگی امید والایی دارند.

عاشقان را دوست دارم به خاطر اینکه به جزء یک نفر به کسی دیگر

علاقه ی والایی ندارند
عاشقان را دوست دارم به خاطر اینکه هرروز از روز قبل عاشق تر هستند.

عاشقان را دوست دارم به خاطر اینکه همیشه در رویای قدم زدن با عشقشان هستند
.
عاشقان را دوست دارم به خاطر اینکه عزیزی در زندگی دارند و همیشه به یادش هستند
.
عاشقان را دوست دارم به خاطر اینکه هیچ گاه عشقشان را فراموش نمی کنند
.
عاشقان را دوست دارم به خاطر اینکه روزها منتظر می مانند که برای یک لحظه عشقشان را

ببینند.

عاشقان را دوست دارم به خاطر اینکه عشق ورزیدن را دوست دارند.

عاشقان را دوست دارم به خاطر اینکه یک لحظه در کنار عشق ماندن را با هیچ چیز تعویض

نمی کنند

و آخر از همه عاشقان را دوست دارم به خاطر اینکه عاشقند 



یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:, :: 11:58 ::  نويسنده : بهنام

 

نمیدانم پس ازمرگم چه خواهدشد ،نمیخواهم بدانم کوزه گرازخاک اندامم چه خواهدساخت

ولی آنقدرمشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد گلویم سوتکی باشد بدست طفلکی گستاخ

وبازیگوش و او یکریز و پی در پی دم خویش در گلویم سخت بفشاردو خواب خفتگان خفته را

آشفته تر سازد بدین سان بشکند دائم سکوت مرگبارم را…… 
 



یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:, :: 11:57 ::  نويسنده : بهنام

 

آنقدر شاعرم امشب که فقط
سایه مهرتورا کم دارم
باتو هستم
ای سراپا احساس
خون تو در رگ من هم جاریست ،
جنس ما جنس بلد بودن کانون گل است
نازنین
زندگی جای هدر دادن فرصتها نیست ،
ما مطهر شده ایم ،
پیش رو راه رسیدن به خداست

مهربان
سبد معذرتم را بپذیر ؛
کودکی هستم شوخ خانه ام در ته بن بست فراموشی یک زوجقدیمی مانده
خانه دل اما ، جای بکریست هنوز،
پر سبزینه و ریحان و غزل ،
پر تکرار گیاهان نمو ،
پر ابیات ملون شده در خمره عشق ،
پر انوار خدا.
داخل خانه دل ؛
جای جمعیت هرجائی نیست کل دارائی من تازگی دلکده است
من به دل راز رسیدن دارم ،
من به دل ثروت هنگفت عدالت دارم ،
خوب می فهمم اگر در باران ،
چتر خود را به کسی بخشیدم؛
توشه رفتنم از لطف خدا آکنده ست
خوب میدانم اگر جای توپیشم خالیست ؛
حکمتی در کارست

مهربان
سبد معذرتم را بپذیرکار کودک این است ؛
اولش حرف زند ، به تامل بنشیند بعدش
آنقدر شاعرم امشب که فقط ؛
بیستون کم دارم ،
تیشه عاقبتم را بدهید
آنقدر ساده سخن میگویم ؛
که اگر یکنفر از کوچه دل درگذرد ،
دل و دلداده روی هم بیند

مهربان
ساعت الآن دقیقا خواب است
- و من و پهنه کاغذ بیدار
روی تو در نظرم نقش نخست ،
و خدا شاهد دیوانگی بنده بازیگوشش
و خود او می داند ؛
که دلم آنقدر آغشته به توست ؛
که اگر از صف فردوس برین ،
طیفی اندازه صد نور میسر سازد
من به آن طیف نبخشم ، دانه ایاز مویت

مهربان
بازهم ،
سبد معذرتم را بپذیر
آنقدر شاعرم ازتو که نمیدانم کی ،
واژه ات راهی شعرم شده است
لحظه ای گوش بکن ،
یک موذن مست است
آنقدر خوب اذان میگوید ،
گوئی او عکس خدا را دیده
خوش بحالش اما ؛
طرح زیبای خدا را گاهی ،
می توان در پس سیمای عزیزیجوئید

مهربان
دیر زمانی ست که من این مسئله را فهمیدم ؛

مهربان
آنقدر شاعرم امشب که زمین ،
در پی زمزمه ام مست شده ست
سر ببالین مدارینه کرات نهاده ست و باز
گوشهایش به من آویزانند
آنقدر شاعرم امشب که دلم ،
از پس سینه برون آمده باز
او نگاهش به من است
من نگاهم به قدم رنجه تو
آنقدر شاعرم امشب که فقط ،
روح روحانی تو حال مرا می فهمد

مهربان
عاشقی ؛ بارش احساس به روی ذهن است
عاشقی ؛ لمس خدا با چشم است
عاشقی ؛ مظهر نو بودن دل ، درحیات ازلیست
ومن امشب از عشق ، بخود می پیچم
بعد از امشب شاید ،
نقش اعجاز تو را طرح زنم

مهربان
ترکه فرضی تنبیه من آماده نشد ؟
یا مرا چوب تادب بنواز ؛
یا بیا و سبد معذرتم را بپذیر

مهربان
لذت صبح مجدد اینجاست ،
میروم تا با آب ، غسل آزاده شدن باب کنم
دیگر آن جمله سهراب مرا حسرت نیست ؛
” کعبه ام مثل نسیم ،
میرود باغ به باغ ،
میرود شهر به شهر
ثروتی بیش به من داده خدا

مهربان
از سر کودکی من بگذر ،
باید آرام به سجاده تعظیم روم ،
شعرم آخر شده ، انگار زمان وصل است
” به خدا می دهمت عاریه وار ،
آری عاشق شده بودم این بار



یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:, :: 11:54 ::  نويسنده : بهنام

یک…
دو….
سه….
چندین و چند
… هر چقدر می شمارم خوابم نمی برد
من این ستاره های خیالی را
که از سقف اتاقم
تا بینهایت خاطرات تو جاری است
….
یادش بخیر
وقتی بودی
نیازی به شمردن ستاره ها نبود
اصلا یادم نیست
ستاره ای بود یا نبود
هر چه بود شیرین بود
حتی بی خوابی بدون شمردن ستاره های.

. موسوی 



یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:, :: 11:53 ::  نويسنده : بهنام

 

ديدی غزلی سرود؟
عاشق شده بود.
انگار خودش نبود
عاشق شده بود.
افتاد.شکست . زير باران پوسيد
آدم که نکشته بود .
عاشق شده بود

 

عاشقانه

 

براي عشق تمنا كن ولي خار نشو. براي عشق قبول كن ولي غرورتت را از دست نده . براي عشق گريه كن ولي به كسي نگو. براي عشق مثل شمع بسوز ولي نگذار پروانه ببينه. براي عشق پيمان ببند ولي پيمان نشكن . براي عشق جون خودتو بده ولي جون كسي رو نگير . براي عشق وصال كن ولي فرار نكن . براي عشق زندگي كن ولي عاشقونه زندگي كن . براي عشق بمير ولي كسي رو نكش . براي عشق خودت باش ولي خوب باش

 

عاشقانه

 

هنگامي كه دري از خوشبختي به روي ما بسته ميشود ، دري ديگر باز مي شود ولي ما اغلب چنان به دربسته چشم مي دوزيم كه درهاي باز را نمي بينيم

 

عاشقانه


فراموش مکن تا باران نباشد رنگين کمان نيست تا تلخي نباشد شيريني نيست و گاهي همين دشواري هاست که از ما انساني نيرومند تر و شايسته تر مي سازد خواهي ديد ، آ ري خورشيد بار ديگر درخشيدن آغاز مي کند

 

عاشقانه

 

يك بار خواب ديدن تو... به تمام عمر مي‌ارزد پس نگو... نگو که روياي دور از دسترس، خوش نيست... قبول ندارم گرچه به ظاهر جسم خسته است، ولي دل دريايست... تاب و توانش بيش از اينهاست. دوستت دارم و تاوان آن هرچه باشد

 

عاشقانه


براش بنويس دوستت دارم آخه مي دوني آدما گاهي اوقات خيلي زود حرفاشونو از ياد مي برن ولي يه نوشته , به اين سادگيا پاک شدني نيست . گرچه پاره کردن يک کاغذ از شکستن يک قلب هم ساده تره ولي تو بنويس .. تو ... بنويس

 

عاشقانه

 

تو را هيچگاه نمي توانم از زندگي ام پاک کنم چون تو پاک هستي مي توانم تو را خط خطي کنم که آن وقت در زندان خط هايم براي هميشه ماندگار ميشوي و وقتي که نيستي بي رنگي روزهايم را با مداد رنگي هاي يادت رنگ مي زنم



صفحه قبل 1 صفحه بعد

داستان __جواب منطقي__ دانلود آلبوم جديد متين دو حنجره با نام "دلشوره " داستان كوتاه و زيباي: انسانيت، ساده يا پيچيده دانلود نرم افزار Internet-Download-Manager 6.11 _ كرك شده دانلود آهنگ جديد ابي و شادمهر بانام روياي ما دانلود آهنگ جديد مسعود سعيدي با نام مثبت دانلود آهنگ جديد سعيد شهروز با نام لحظه عشق دانلود آهنگ جديد مهدي يراحي بانام به من نگاه كن دانلود آهنگ جديد پارسا چيليك با نام عاشقتم خدا دانلود آهنگ جديد بسيار زيباي محمد بيباك و رادسين با نام هر سال تابستون عجايب هفت گانه جديد جهان + عكس 9 توصيه براي تصميم گيري درست سفيد كردن دندان ها با چند روش طبيعي افرادي كه تنها زندگي مي كنند بخوانند عكس هاي عاشقانه سري 5 دانلود بازي بسكتبال Basketmania v2.1.3 (آندرويد) دانلود بازي معمايي و بسيار جالب Brain.Genius (آندرويد) دانلود بازي بسيار جذاب و سر گرم كننده World_of_goo دانلود آهنگ جديد پيمان امين با نام غرور دانلود آهنگ جديد امين حبيبي با نام زخمي عكس هاي عاشقانه سري 4 دانلود آهنگ جديد ياسر رشادي با نام عزيزم مهمترين راه براي حفاظت موي سر پنج عادت مهم براي سلامتي پوست ______اميد______(دل نوشته) دل نوشته (خودم) سخنان بزرگان ايران و جهان
نويسندگان